چوپان دروغگو، تصمیم کبری و حسنک کجایی (جدید و باحال)
theme designer :

x-themes.LOXBLOG.COM



مـــَـن آن حَواے پـــُــر اَز بــُــغضــــَــم

  گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد، سگ واق واق می کرد.همه با هم داد میزدند حسنک کجایی؟

شب شده بود اما حسنک هنوز به خانه نیامده بود حسنک مدت های زیادیه که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.

او هر روز بجای غذا دادن به حیوونا  جلوی آینه به موهای خود ژل می زند، موهای حسنک دیگه مثل پشم گوسفند نیست ، چون او موهایش را گلت می کند.

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد، کبری به او گفت که تصمیم بزرگی گرفته. کبری تصمیم داشت حسنک رو رها کنه و دیگر با او چت نکند، چون کبری با پترس چت میکرد. پترس همیشه پای کامپیوتر نشسته بود و چت می کرد.

پترس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد، چون زیاد چت کرده بود. او نمیدانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند.

پترس در حال چت کردن غرق شد و مرد.

برای مراسم تدفین او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود، ریز علی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت.

ریز علی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ریز علی چراغ قوه هم داشت اما حوصله دردسر نداشت.

قطار منفجر شد کبری و همه مسافران مردند.

اما ریز علی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود.. الان چند سالی هست که کوکب خانوم همسر ریز علی مهمان ناخوانده ندارد. او حتی مهمان خوانده هم ندارد، او اصلا حوصله مهمان را ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها رو سیر کنه. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد.

او آخرین باری که گوشت خرید، چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخته بود.

اما او از چوپان دروغگو گله ندارد، چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد.

و دیگر به همین دلیل است که کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ را ندارد.        


†ɢα'§ : چوپان دروغگوتصمیم کبریحسنک کجاییجدید و باحال
چهار شنبه 21 تير 1391 22:18 |- ♚He Died♚ -|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

ϰ-†нêmê§